معنی خرد کردن - فرهنگ فارسی معین

1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن . معنی خرد کردن - فرهنگ فارسی معین لام تا کام

More

خرد کردن - معنی در دیکشنری آبادیس

خردکردن، خرد بنیاد واژه خرد از هندو اروپائی اسکرت - skert یا کوتاه و کوچک در اوستا خوارت khvareta ودر سانسکریت کرنتاتی krntati یا کوتاه و ازهمین بنیاد ریشه در فارسی واژه کودک، گوتاه، کوچه و کوچک آمده.

More

خرد کردن - Wiktionary, the free dictionary

2021年9月8日  infinitive. خرد کردن. (xord kardán) stem. present. خرد کن ‎. (xord kon) past. خرد کرد ‎.

More

جست‌وجوی خرد کردن واژه‌یاب

خرده کردن . [ خ ُ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقطعات ریز تبدیل کردن .- خرده کردن پول ؛ پولی را به واحدهای کوچک تبدیل کردن . پول خرد کردن .

More

خرد کردن in English - Persian-English Dictionary Glosbe

Check 'خرد کردن' translations into English. Look through examples of خرد کردن translation in sentences, listen to pronunciation and learn grammar.

More

خرد - معنی در دیکشنری آبادیس

خرد (دانایی). خِرَد، داشتن دانش، شعور، فهم، تجربه و بصیرت، اکتسابی و نیز فهم ذاتی به همراه قابلیت کار بستن آنهاست.

More

معنی خرد کردن فرهنگ فارسی معین

معنی واژهٔ خرد کردن در فرهنگ فارسی معین به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب

More

معنی خرد شدن - لغت‌نامه دهخدا - لام تا کام

معنی خرد شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه شدن . بپاره های کوچک شکستن . (یادداشت بخط مؤلف ). شکستن بقطعات خرد. صِغَر. (دهار). انفراک . (یادداشت بخط مؤلف ) : سؤال منکر را پاسخ آنچنان دادم که خرد شد ز دبوسش ز پای تاتارم

More

خرد شدن - معنی در دیکشنری آبادیس

shrink (فعل) خرد شدن، جمع شدن، منقبض کردن، چروک شدن، منقبض شدن، خزیدن، فشردن، چروک کردن، شانه خالی کردن از، کوچک شدن، اب رفتن crush (فعل) خرد شدن، شکست دادن، له شدن، پیروز شدن بر، فشردن، چلاندن، با صدا شکستن، فشار اوردن

More
<< Previous:سنگ شکن قدرت زیاد
>> Next:نواة النخيل محطم من أفريقيا